جدول جو
جدول جو

معنی زحمت نهادن - جستجوی لغت در جدول جو

زحمت نهادن
(چَ دَ چَ کَ / کِ دَ)
تحمل کردن. بار نهادن. سنگینی چیزی را بر دیگری گذاردن:
حسن تو زیور تو بس است اینقدر چرا
بر گوش و سینه زحمت زیور نهاده ای.
نظیری نیشابوری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
باعث زحمت شدن، رنج و آزار دادن، اذیت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اُ فَ اَ کَ دَ)
تهمت زدن. تهمت کردن. (ناظم الاطباء). تهمت بستن. اتهام: در روزگار امیر عبدالرشید تهمت نهادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 382).
عامه بر من تهمت دینی و فضلی می نهند
بر سرم فضل من آورد اینهمه شور و چلپ.
ناصرخسرو.
ملکا اگر میدانی که شوی بر من ظلم کرد و تهمت نهاد تو به فضل خویش ببخشای. (کلیله و دمنه).
از شما نحس می شوند این قوم
تهمت نحس بر زحل منهید.
خاقانی.
یکی نامش ازکان کنی می گشاد
یکی تهمت رهزنی می نهاد.
نظامی.
منکران چون دیدۀ شرم و حیا برهم نهند
تهمت آلودگی بر دامن مریم نهند.
صائب (از آنندراج).
رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(چُ پُ کَ / کِ دَ)
با یکدیگر انبوهی کردن. مزاحمت. (از دهار ذیل: مزاحمت). ازدحام کردن. فشردن یکدیگر بعلت تنگی جا. زحام. زحام کردن. زحمت کردن: تداکؤ، زحمت دادن. (منتهی الارب). مداکاه، زحمت دادن. (منتهی الارب).
- زحمت دادن کسی را، با او در افتادن. با او کشاکش کردن، اسباب زحمت او شدن. جحاش، جحاف، مجاحشه، مجاحفه، زحمت دادن کسی را. (از منتهی الارب). جحاش. زحام و دفع است دیگری را. (از قطر المحیط). جحاف. آن است که مزاحمت دیگری کنند. نزدیک او شوند و خود را باو بچسبانند. (ازقطر المحیط: جحف).
، تصدیع دادن. (ناظم الاطباء). تصدیع. مصدع شدن. مزاحمت. تشویش کردن. ناراحت ساختن:
من دگر شعر نخواهم که نویسم که مگس
زحمتم میدهد از بس که سخن شیرین است.
سعدی.
گفت خاموش از این سخن زنهار
بیش زحمت مده، صداع گذار.
سعدی.
گفتند غرض از این چیست، گفت تا چون منکر و نکیر بیایند پندارند که مردۀ کهنه ام زحمت من ندهند. (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلن ص 171) ، آزردن. آزار دادن. ستم کردن. اذیت کردن. جفا کردن، ضرر رسانیدن. (ناظم الاطباء) ، رنجور ساختن. بیمار کردن. به بیماری و رنج دچار ساختن. ناراحت کردن. آزردن: کظّه، کظّ، زحمت دادن امتلاء شکم، کسی را. (منتهی الارب) ، (در تداول عامه) کنایتیست، مزاح یا طنزآمیز از: شوی زنی بودن، داماد خانواده ای شدن، یا با زنی هم بستر شدن. گویند فلان، دختر فلان یا خواهر فلان را زحمت میدهد، کنایت از این که شوی آن زنست.
- زحمت دادن بخود، زحمت خود دادن، (در تداول عامه) رنج فراوان تحمل کردن. زحمت کشیدن. کار دشوار و پر زحمت بر خود هموار کردن: پس چرا چندین زحمت خود میدهی. (گلستان سعدی). چرا بخودت زحمت میدهی. (سایه روشن صادق هدایت ص 19)
لغت نامه دهخدا
(عُ دَ / دِ شُ دَ)
مال اندوختن:
ز نعمت نهادن بلندی مجوی
که ناخوش کند آب استاده بوی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
رنج دادن رنجه کردن موجب زحمت و تصدیع شدن اسباب زحمت گشتن، توضیح: غالبا به عنوان تعارف به کار رود، آزار رسانیدن، ضرر رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
يزعج
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
Ply, Trouble
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
œuvrer, déranger
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
pracować, niepokoić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
頑張る , 困らせる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
трудиться , беспокоить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
محنت کرنا , تکلیف دینا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
পরিশ্রম করা , বিপদে ফেলা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
พยายาม , รบกวน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
jitihada, kusumbua
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
gayret etmek, rahatsız etmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
열심히 일하다 , 괴롭히다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
להתאמץ , להפריע
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
辛勤工作 , 麻烦
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
bekerja keras, mengganggu
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
sich abmühen, stören
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
ploegen, storen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
трудитися , турбувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
trabajar con empeño, molestar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
faticare, disturbare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
trabalhar, incomodar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زحمت دادن
تصویر زحمت دادن
मेहनत करना , परेशानी करना
دیکشنری فارسی به هندی